خواب دیدم تو به خاطره های من با خودت حسادت می کردی.
می گفتی: کدامشان را بیشتر دوست داری؟
و من مات نگاهت می کردم.
می گفتی: دیگر جایی نرویم، کاری نکنیم؛ تو آنقدر به آنها فکر می کنی که من را فراموش می کنی
و من مات نگاهت می کردم.
می گفتی: دیگر تعریف نکن که کجا خیلی خوش گذشت، کجا خیلی خوب بود.
خیلی چیزها می گفتی
و من همان وقت داشتم در سرم خاطره جدید با تو را می ساختم:
اینکه تو چقدر ماه بودی، وقتی به خاطره هامون حسادت می کردی!
می گفتی: کدامشان را بیشتر دوست داری؟
و من مات نگاهت می کردم.
می گفتی: دیگر جایی نرویم، کاری نکنیم؛ تو آنقدر به آنها فکر می کنی که من را فراموش می کنی
و من مات نگاهت می کردم.
می گفتی: دیگر تعریف نکن که کجا خیلی خوش گذشت، کجا خیلی خوب بود.
خیلی چیزها می گفتی
و من همان وقت داشتم در سرم خاطره جدید با تو را می ساختم:
اینکه تو چقدر ماه بودی، وقتی به خاطره هامون حسادت می کردی!
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۳/۱۲/۱۱ ساعت 11:2 توسط احسان
|
یک درخت هر چقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز می شود ، طولانی ترین شعر ها با اولین قدم .